زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با دخترش
آئـیـنــه دار اُمِّ ابــیــهــا صـبـور بــاش زینب در این دو روزۀ دنیا صبور باش دنـیا اسیـر درد و غـم بی مـلالی است در این سکوت سرد تماشا صبور باش بابا که نیست هرچه دلت خواست گریه کن امــا کــنـار غــربت بــابـا صبور باش این روزهای غــرق محـن با بـرادرت یا صحبتی ز کوچه مکن یا صبور باش حرفی نزن ز پهـلـوی زخـمی مـادرت در این غروب عاطفه تنها صبور باش کار من از طبیب و مـداوا گذشته است انگـار رفـتـنـی شده زهـرا صبور باش گــاهــی دلت بهانهی مــادر که می کند بر سر بگیــر چادر من را صبور باش امـروز تــازه اول راهـسـت دخـــتــرم فردا که پَر کشیدم از اینجا صبور باش یک روز می روی به بـیـابــان کربـلا بر تل بـیـقراری و غـمـها صبور باش خورشید خون گرفتۀ من پیش چشم تو بر روی نـیـزه می رود اما صبور باش این آخرین وصیت مادر به زینب است تا جان به پای مکتب مولا صبور باش از کربلا به بعد علم روی دوش توست روح حماسه! زینب کبری! صبور باش |